هرچند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود... خریدار زیاد است
من دربهدر پنجرهفولادم و دیریست
بین من و آن پنجره، دیوار زیاد است
آنقدر کریمی که بدهکار تو کم نیست
آنقدر کریمی که طلبکار زیاد است!
با بار گناه آمدهام مثل همیشه
با بار گناه آمدم اینبار زیاد است!
گندم به کبوتر بدهم؟ شعر بگویم؟
آخر چه کنم در حرمت؟! کار زیاد است؟
نوروز به نوروز... محرم به محرم...
سرمست زیاد است، عزادار زیاد است
هر گوشهی ایران حرم توست که با تو
همسایهی دیوار به دیوار است!
از دور سلامی و تو از دور سلامی
این فاصله، انگار نه انگار زیاد است
***
یکشب که به رویای من افتاد مسیرت
دیدم چهقدَر لذت دیدار زیاد است...
در خواب... سر سفرهی اطعام... تو گفتی:
هر قدر که میخواهی، بردار، زیاد است...!
علیرضا قنبری (کرج)
(از شعرهای برگزیدهی نوزدهمین دورهی جشنوارهی شعر رضوی)