English Arabic
به شمس توس خوش آمدید. / ثبت نام کنید / ورود
    
 

چهارمین جشنواره‌ی شعر رضوی

در چهارمین کنگره‌ی بین‌المللی شعر رضوی که پیرامون زندگی و ابعاد مختلف شخصیت هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت حضرت امام رضا(ع) در همه‌ی قالب‌های شعری برگزار شد، از ۲۰۹۳ اثری که به دبیرخانه‌ی کنگره‌ی شعر رضوی رسید، 150 اثر به مرحله‌ی نهایی راه یافت و سرانجام سه اثر به عنوان برگزیده توسط هیأت داوران انتخاب شدند. داوران چهارمین کنگره عبارت بودند از آقایان: عباس براتی‌پور، حسین اسرافیلی و حمید مظهری.
در مراسم اختتامیه، شاعران پیش‌کسوت کشور همچون پرویز بیگی حبیب‌آبادی، احد ده‌بزرگی و حسین اسرافیلی به شعرخوانی پرداختند.

برگزیدگان به ترتیب رتبه:

عبدالله روا بروجنی (چهارمحال و بختیاری)
لب به لب دل‌ها به شوقش دست‌بوس
پا به پا در دام چشمانش به بند
آبشاران در حضورش سربه‌زیر
کوهساران از وجودش سربلند

دشت‌‌ها از هرم نامش شعله‌ور
شهرها محض رضایش در سفر
از دل دل‌تنگ هرمز تا خزر
از تن تب‌دار کارون تا سهند

کام نیشابور از او شهریار
طوس از شاهی نامش برقرار
سبز از بوی عبورش سبزوار
خرم از عطر عبایش بیرجند

ای به دشت سینه‌ها باران مهر
قطره‌قطره، چشمه‌چشمه، رود رود
ای به شعر تازه‌‌ام تن‌پوش سِحر
واژه‌واژه، جمله‌جمله، بندبند

ای که بی‌‌تو روز تار و شب خموش
خاک تشنه، ابرها آتش‌فروش
شهر سرد و مردمانش ماردوش
کوچه غمگین و خیابان دردمند

تا خراسان جلوه‌گاه عشق توست
آسمان‌ها دور نامش در طواف
تا تو ضامن می‌‌شوی با پای خود
آهوان نوبت به نوبت در کمند

پنجه‌ی خورشید رخشان دست تو
آه ای شش روز خلقت مست تو
هستی هفت‌آسمان از هست تو
شوق سر هِشتن به خاکت تا به چند؟

ابرم و باران به باران اشک‌بار
کوهم و دامن به دامن داغ‌دار
مهربانی کن! دخیلم را بگیر
بر ضریح نقره‌ی عشقت ببند

زهرا عرب پور (زرند)
سلام حضرت معصوم مهربانی و سیب            
انیس و مونس غم‌‌هام آشنای غریب 
سلام حضرت عطر شمیم شب بوها                 
سلام امنیت کفتران و آهوها 
من از هزاران فرسنگ آمدم آقا                       
غریب و خسته و دلتنگ آمدم آقا 
تو از کنار من دلشکسته آه مرو                     
دلم فدای نگاه تو بی نگاه مرو 
چقدر تلخی اوقات را به جان بخرم                 
دلی که پر شده از درد را کجا ببرم 
اگرچه حرف جدیدی برای گفتن نیست           
مرا قبول کن آقا که این من آن من نیست
اگر لیاقت این عشق را نداشته‌‌ام                   
ولی به پاکی این خاک در گذاشته‌‌ام 
اگر به ساقه خشکیده‌‌ام تبر بزنند                   
و روح سبز مرا شاخه شاخه سر بزنند 
هنوز ریشه دواندیده‌‌ای در این خاکم             
و از ترنم باران اشک نمناکم 
کبوترانه به شب پر کشیده چشمانم                
شراب روی تو را سر کشیده چشمانم 
چه می‌‌شود دل من را به خود گره بزنی       
مرا ز خود بری تا به خود گره بزنی
تمام بود و نبودم فدای چشمانت                    
من و شب و تو و خورشید در گریبانت 
و تا که سهم دل خود کنم رضای تو را
ببین گره زده‌‌ام با دلم ولای تو را 
اگر به جان جوادت قسم دهم خوب است؟        
به خاک پای تو این‌‌بار سر نهم خوب است؟
من از تحصن این خانه برنمی‌‌خیزم            
که بر ضریح طلاکوبی‌‌ات بیاویزم 
بخاطر تو اگر نیستم چرا باشم                    
کنار عشقت اگر نه بگو کجا باشم 
چرا نفس بکشم بی هوای مشهد تو               
بگو چگونه بمیرم بدون اشهد تو 

علی سلیمانی (همدان)
شاید بهشت ...
ابرها عهد شکستند که باران برسد 
دو قدم مانده به خورشید صدامان برسد
اشک‌‌ها بال گشودند به سوی چشمت
منتظر تا نفسی فرصت طوفان برسد
خواستم پر بزنم رو به حریمت، آخر
عاشق آن نیست که از راه خیابان برسد
از قدم گاه گذشتیم و صدایی پیچید ...
به بهشت آمده هر کس به خراسان برسد
آخر عشقی و تنها به تو دل می‌‌بندم
مثل یوسف که فقط خواست به کنعان برسد
دوست دارم که تو باشی و بهاری باشد
ترس دارم تو نباشی و زمستان برسد
شاعری آمده از عشق بخواند، آن وقت
واژه در واژه بمیرد، به لبش جان برسد
عاشقم حضرت خورشید بیا کاری کن
غزلم رو به ضریح تو به پایان برسد 

در چهارمین کنگره سراسری شعر رضوی شاعران مشروحه زیر نیز بدون در نظر گرفتن رتبه به عنوان شاعران برتر معرفی شدند:

صائم کاشانی (کاشان)
انگورهای باغ غزل
حالا که برده چشم تو از دل قرار را
مشکن به رسم عاطفه، قول و قرار را
چشمان هر غزال غزل، آفریده است
در سایه سار امن حرم، شاهکار را
وقتی بر آستان تو سر آورم فرود
بر تن کنم به جای زمستان بهار را
آهو نگاه من، ز نگاهت فروغ بخش
چشمان خیس و منتظر روزگار را
خورشید ناب خاک خراسان! نظاره کن
جاری ز چشم زائر خود آبشار را
شمس الشموس هستی و چشم تو داده است
در دست ماه، آینه‌ی اعتبار را
انگورهای باغ غزل، گریه می‌‌کنند
شبهای غربت و سحر انتظار را
صائم شدم که شعر بگویم برای تو
قند غزل برم سفرِ قندهار را

علیجان سلیمانی (جیرفت)
خاک پاک حرمت بر سر گیسو زده‌‌ام 
روبروی حرمت مانده و زانو زده‌‌ام 
زائرم من به هوای نفس قدسی تو 
راه دیدار تو را با مژه جارو زده‌‌ام 
قلب خود را چو بلم کرده و با دست غزل 
تا لب ساحل اشعار تو پارو زده‌‌ام 
تا ببینم به نظر نور خراسانی تو 
سوی گلدسته چشمان تو سوسو زده‌‌ام 
چون که بر زخم دل سینه من درمانی 
دست ردی به شفاخانه و دارو زده‌‌ام 
سالها شهد غزلهای تو را نوشیدم 
حال در باغ غزلهای تو کندو زده‌‌ام 
من همان فاخته شهر کریمان توأم 
که ز دوری رُخت ناله کوکو زده‌‌ام 
عذر خواهی کنم از ساحت آن شاه نجف 
سالها در نجف چشم تو یا هو زده‌‌ام 

مهدی گنجی گوهری (کرمان)
نم گشته اگر خاک پیراهن طوفانها 
از شوق ترک خورده آرامش انسانها 
لبخند اگر قدری توأم شده با گریه 
آبیست که آتش را رویانده ز گلدانها 
آئینه تو را هرگز از یاد نخواهد برد 
تصویر تو می‌‌ماند در سایه قرآن‌‌ها 
ماه آمد پابوست خورشید و شب توست 
آشفته خیالم را رویای شبستان‌‌ها 
بگذار قراری را از دلهره تا غربت 
پهلوی غروبی سرخ در پاتق بارانها 
اینگونه میاشوب از دلواپسی تاریخ 
لبریز شده زهر از بی‌‌تابی فنجان‌‌ها 
باران که نبارد چتر، یک عالمه تنهائیست 
جشنی‌‌ست که می‌‌میرند در آن همه مهمانها 
دریای شب هشتم از بغض زمین برخیز 
انگور تعارف کن در غربت میدان‌‌ها 

نسترن موحّدی نیا (کرمان)
باورم نه، نمی‌‌شد آن جایم، آن که هر لحظه آرزویم بود
شاید آن یک خیال شیرین یا... شاید آنی که پیش رویم بود...
توأمانی از اشتیاق و هراس، ساکت اما دلی پر از فریاد
پاره‌‌ای ابر توی چشمانم، تکه ای بغض در گلویم بود
منجمد، مانده در حصار سکوت، مثل رودی که رو به پایان است
من که یک عمر این چنین بودم وقت طغیان و های و هویم بود
دل من یک سبوی کهنه و عشق چون شرابی که از تو می‌‌جوشید
من برایت نداشتم چیزی جز شرابی که در سبویم بود
رفتم اما دخیل شعرم را به ضریح ستاره‌‌ها بستم
توی این سالها یقین دارم چشم پرمهرتان به سویم بود
دعوتم کن که باز برگردم، هشت سال انتظارتان کم نیست
هشت سال است طفلکی دل من با کسی جز سکوت همدم نیست
نیستی یا مرا نمی‌‌خوانی، غرق غم کرده‌‌ای خیال مرا
نبر از یاد این کبوتر را، گاه گاهی بپرس حال مرا
بر دل خسته التیام، ای عشق! شهد شیرین زهرکام، ای عشق!
جز تو دستی نمی‌‌شود مرهم زخمهای عمیق بال مرا
گره کور آرزویم را با نگاهی دوباره بینا کن
با نگاهت شفا بده امشب شعرهای همیشه لال مرا
هشت سال تمام بغضم را نشکستم، نشد که گریه کنم
بعد از این سالها تماشا کن جوشش چشمه‌‌ی زلال مرا
قلب من- این غزال عاشق مست- ضامنی جز شما نمی‌‌خواهد
صد غزل نذر گنبدت کردم تا ضمانت کنی غزال مرا

مجتبی ابوالقاسمی (مشهد)
رسیده دلم
اگر چه پای ضریح تو کم رسیده دلم
خوشم که جانب کوی کرم رسیده دلم
برای از تو سرودن، کشیدن تصویر
به سوی حضرت صاحب قلم رسیده دلم
کلاغ بی‌‌پر و بالم ولی به شوق شما
کبوترانه به سمت حرم رسیده دلم
چگونه دم ز شفاعت زنم چگونه بگو؟
چرا که پای ضریح تو کم رسیده دلم
قسم به جان جوادت نکن ردم آقا
چرا که سوی تو با پشت خم رسیده دلم
دلم به پنجره فولادتان گره خورده
چرا که فاصله تا یک قدم رسیده دلم
به اشک دیده اگر «رهگذر» شکایت کرد
نگیر خرده که با کوه غم رسیده دلم

کلیه حقوق این وب‌سایت متعلق به بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع) می‌باشد.